loading...

آئین مستان

اول محرم,متن مداحی شب اول محرم,مداحی شب اول محرم,متن روضه اول محرم,متن روضه,روضه,محرم,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1746 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6711 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3819 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1327 زمان : نظرات (0)

 

هلال محرم که پیدا شده
 
دل سنگ از اشک دریا شده
به پرچم سیاه عزای حسین
حسینیه هامان چه زیبا شده
چه صاحب دلانی که بیدل شده
چه شوریدگانی که شیدا شده
تمامی ذرات در کائنات
 
عزادار فرزند زهرا شده
فقط سفرهٔ گریه در دهر پهن
برای محبین مولا شده
همه ممکنات است مجنون ما
 
و ما جمله مجنون لیلا شده
شده فصل گریه برای حسین
 
همه زندگیم فدای حسین
دلی مملو از ماتم آورده ام
نگاهی سراسر غم آورده ام
ز فرط گناهان ز ره مانده ام
کمک کن کمک کن کم آورده ام
به پیش قدم هایت ای تشنه لب
دو تا چشمهٔ زمزم آورده ام
به هر کس که گوید کجا میروی
جوابی چنین محکم آورده ام
که هر گاه در بین ره مانده ام
به ابرویم از غم خم آورده ام
پس از امتحان همه روی خود
به درگاه آقایم آورده ام

آقا چه کار کرد...
به نیمم نگاه خود اعجاز کرد
گره از دل و کار من باز کرد
فدای تولات مولای من
نمی افتد اسمت ز لبهای من
گرفتار دنیاست عقبایم و
گرفتار عقباست دنیای من
نه دنیا نه عقبا امید من است
تو هستی تو امروز و فردای من
اگر خصم گیرد سرم از بدن
بسوزاند از فرق تا پای من
اگر اربا اربا کند پیکرم
کند آهن سرخ در نای من
ز خون گلویم وضو گیرم و
شود کربلایم مصلای من
به دریای خون دست و پا میزنم
تو را آخرین دم صدا میزنم

حسین....
قسم بر تو و نازنین دخترت
به دستان بر خاک آب آورت
به اشک یتیمانه در خیمه ات
به راس روی نیزهٔ اصغرت
به چشمان مانده به راه حرم
به چشمان فرمانده لشکرت
به حال جگر سوز طفل رباب
به عبدالله و قاسم و اکبرت
به آن دم که گودال معراج بود
خدا و خودت بودی و خواهرت
به آن لحظه ای که خداوند دید
لب خواهرت را روی حنجرت
برای تو در حسرت مردنم
به این عشق هر دم نفس میزنم
تو بر خاک بودی و خواهر رسید
گمانم که دنیا به آخر رسید
بمیرم حسین آه قلبم حسین
به داغ تو عمر خوشی سر رسید
جواب صدای تو از خیمه ها
صدای پدر جان دختر رسید
زمین لرزه افتاده در کربلا
همین که به گودال خواهر رسید
لبت روی خاک و نفس میزدی

حسین به قفا روی زمین بود دید خنجر نمیبره، با پا بدن برگردوند...

لبت روی خاک و نفس میزدی
دم وا حسینای مادر رسید
همه کفر فریاد تکبیر زد

کی...
همان دم که خنجر به حنجر رسید

اصل روضه محرم اینه
تو را پیرها با عصا میزدند
برای رضای خدا میزدند

حسین....

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 847 زمان : نظرات (0)

 

این اشک نیست گوهر بزم عزای توست

گر چه کم است نذر تو و روضه های توست

این دستمال شسته شده با گلاب اشک

تارش ز خیمه و نخش از عبای توست

هر جا برای سینه زدن جمع می شویم

خیمه که نیست شعبه ای از کربلای توست

فالی زدم به مصحف ماتم که ناگهان

آیات اشک آمد و گفتا برای توست

گیرم که سر ز کنگره عرش بر کنم

وقتی که من به اوج رسم ابتدای توست

با آنکه از شهادت تو قرن ها گذشت

هر روز ماجرای جهان ماجرای توست

حسین، حسین....

غزل مصیبت شب اول محرم - این اشک نیست گوهر بزم عزای توست - حاج محمود کریمی

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 815 زمان : نظرات (0)

 

محرم  لباس سیاه و روضه

خدا رو شکر به آرزوم رسیدم

برا نشستن سر سفرۀ اشک

خدایی خیلی انتظار کشیدم

تو خونه قبل اینکه هیئت بیام

دست پدر مادرم و بوسیدم

صدقه سری دعای اوناست

امشب اگه لباس سیاه پوشیدم

همه ما خیلیا رو میشناسیم

که این شبا با خدا آشتی کردن

بعد یه عمری توی خاکی رفتن

حالا یه نوکر و یه روضه گردن

ایشاالله یه روزی بشه که آقام

خودش بیاد یه روضه ای بخونه

از دهنش روضه شنیدن داره

صاحب عزا آخه صاحب زمونه

هر روز داره جلو چشاش میبینه

چیزایی رو که ما فقط شنیدیم

تو روضه ها تا پای مرگ میرفتیم

تازه با اینکه هیچی رو ندیدیم

این شبا هر کجا صدای روضه ست

حضور داره و این یه اعتقاده

نگاه به روسیاهی من نکرد

تو جمعمون آدم خوب زیاده

آسمون دلش بازم گرفته

از ابر چشماش داره خون می باره

داغ دلش دوباره تازه میشه

کربلا رو تو خاطرش میاره

*تکیه میزنه به دیوار خانۀ خدا  الا یا اهل العالم انا الصمصام المنتقم من شمشیر برندۀ انتقامم ، بعد می فرماید  الا یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشاناً  الا یا اهل العالم ان جدی الحسین طرحوه عریاناً  ألا یا أهل الْعالم إن جدی الْحسین سحقوه عدواناً *

قصه از اونجایی شروع شده که

نامه نوشتن که بیا ، باهاتیم

نگفته بودن که چقدر بی وفان

نگفته بودن تا کجا باهاتیم

پیک امیر ، غریب تو شهر کوفه

دنبال یه جرعۀ آب میگرده

جز زنی که مردونگی بلد بود

دری به روش هیچ کسی وا نکرد

*دید تکیه داده به دیوار خونه ش اومد بیرون ، گفت این موقع شب اینجا چه کار می کنی؟  حکومت نظامیه ، برو خونه ت  دید سرو پایین انداخته مسلم ، جوابی نمیده  گفت ، زن بچه ت نگرانت میشن ، برو خونه ت  دید بازم جواب نمیده ، گفت مگه تو ، تو این شهر کس کاری نداری ؟؟  برو خونه کس کارت  دید آروم آروم داره گریه می کنه  گفت آی پیرزن من اینجا غریبم  کسی رو ندارم  تو کی هستی ؟ فرمود من مسلمم ، سفیر حسین

به آقام نامه نوشتم که مردم موافق تو هستند ، بیا کوفه ؛ بمیرم برا مسلم ، شب تو خونۀ طوعه سر کرد دم دمای صبح ریختن تو خونۀ طوعه ، غوغایی شد شهر  در خونۀ طوعه رو زدن ، طوعه اومد در رو بره باز کنه ، گفت تو نرو ، من خودم میرم در خانه رو باز می کنم  اینا حیا ندارن  نمی خوام به تو جسارتی بشه  یه بار مدینه یه زن از ما رفت پشت در خونه  برا همه مون بسه *

 از روی پشت بوم ها سنگ میزدند

رو لب مسلم ناله ای حزینه

اگه حسین پاش برسه به کوفه

عاقبت کارش آخه همینه

گریه میکرد برا اون آقایی که

اهل و ایالش و داره میاره

پشیمون از نامه ای که نوشته

پشیمون و چاره ای نداره

*طعنه زد،گفت چرا گریه می کنی؟ دنبال حکومت اومدی ، دنبال ریاست اومدید از شما بنی هاشم بعید گریه کنید  سرشوبالا گرفت ، گفت نامرد «لا أبْكی على نفْسی! و لا أبْكی لأهْلی» برا خودم گریه نمی کنم  «ولکن أبْكی علی الحسین و آل الحسین» دست زن بچه ش رو گرفته داره میاد  عرضم تمام  فقط شنیدی دست زن بچه رو گرفته داره میاد  هی دم آخر رو دارالاماره دست پشت دست میزد ، خدا چه کنم  زینب داره میاره  خانمی که یحیی مازنی ، همسایۀ امیرالمومنین ، میگه 40 سال من همسایۀ علی بودم  ولی سایۀ زینب ندیدم  کجا بودی مسلم ، دختر علی رو از این شهر به اون شهر میگردوندن

من کجا ، کوچه و بازار کجا

منی که غیرت ناموس کبریا بودم

یکی ز پرده نشینان مرتضی بودم

فلک ببین زکجا تا کجا کشیده مرا

به شام و کوفه ، زکرببلا کشیده مرا

ای حسین...

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 239 زمان : نظرات (0)

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ،فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراًوَ دَلِیلًا وَ عَیْناً،حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
این اشک نیست گوهر بزم عزای توست
گر چه کم است نذر تو و روضه هایِ توست
این دستمال شسته شده با گلابِ اشک
تارش ز خیمه و نخش از عبای توست
حسین ...
هر جا برایِ سینه زدن جمع می شویم
خیمه که نیست شعبه ای از کربلایِ توست
فالی زدم به مُصحف ماتم که ناگهان
آیاتِ اشک آمد و گفتا برای توست
گیرم که سر ز کُنگرۀ عرش بر کُنم
وقتی که من به اوج رسم ابتدایِ توست
با آنکه از شهادت تو قرن ها گذشت
هر روز ماجرایِ جهان ماجرای توست
حسین ...

هلالِ محرم که پیدا شده
دلِ سنگ از اشک دریا شده
به پرچم سیاهِ عزایِ حسین
حسینیه هامان چه زیبا شده
چه صاحب دلانی که بیدل شده
چه شوریدگانی که شیدا شده
تمامیِ ذرات در کائنات
عزادارِ فرزندِ زهرا شده
فقط سفرۀ گریه در دهر پهن
برایِ محبین مولا شده ....
همه مُمکنات است مجنونِ ما
 
و ما جمله مجنونِ لیلا شده
شده فصلِ گریه برایِ حسین
همه زندگییَم فدایِ حسین ....
دلی مملو از ماتم آورده ام
نگاهی سراسر غم آورده ام
زِ فرطِ گناهان ز ره مانده ام
کمک کن،کمک کن،کم آورده ام
به پیشِ قدم هایت ای تشنه لب
دو تا چشمۀ زمزم آورده ام
به هر کس که گوید کجا میروی
جوابی چُنین محکم آورده ام
که هرگاه در بین ره مانده ام
به اَبرویَم از غم خَم آورده ام
پس از امتحانِ همه رویِ خود
به درگاهِ آقایم آورده ام ....
آقا چیکار کرد؟ ...
به نیمه نگاهِ خود اعجاز کرد
گره از دل و کار من باز کرد
فدایِ تَوَلّات ، مولای من
نمی اُفتد اسمت زِ لبهایِ من
گرفتارِ دنیاست عقبایِمان
گرفتار عقباست دنیای من
نه دنیا نه عقبا امید من است
تو هستی  تو امروز و فردایِ من
اگر خصم گیرد سرم از بدن
بسوزاند از فرق تا پایِ من
اگر اِرباً اِربا کند پیکرم
کند آهن سرخ در نایِ من
ز خونِ گلویم وضو گیرم و
شود کربلایت مُصلایِ من
به دریایِ خون دست و پا میزنم
تو را آخرین دم صدا میزنم
حسین ....

قسم بر تو و نازنین دخترت
به دستانِ بر خاکِ آب آوردت
به اشکِ یتیمانه در خیمه ات
به راس رویِ نیزۀ اصغرت
به چشمان مانده به راه حرم
به چشمان فرمانده لشکرت
به حالِ جگر سوزِ طفل رباب
به عبدُالله و قاسم و اکبرت
به آن دم که گودال معراج بود
خدا و خودت بودی و خواهرت
به آن لحظه ای که خداوند دید
لبِ خواهرت را رویِ حنجرت
برایِ تو در حسرت مُردنم
به این عشق هر دم نفس میزنم
تو بر خاک بودی و خواهر رسید
گمانم که دنیا به آخر رسید
بمیرم حسین ، آه قلبم حسین
به داغِ تو عُمرِ خوشی سر رسید
جوابِ صدایِ تو از خیمه ها
صدایِ پدر جانِ دختر رسید
زمین لرزه اُفتاده در کربلا
همین که به گودال،خواهر رسید
سادات ببخشند،اگه همۀ دهه برای این مصرع گریه کنی کمِ ...
لبت رویِ خاک و نفس میزدی ....
حسین به قفا رو زمین بود ... دید خنجر نمی بره ، با پا بدن رو برگردوند ....
لبت رویِ خاک و نفس میزدی
دمِ وا حسینایِ مادر رسید ...
همه کفر فریاد تکبیر زد

  کی؟ ....
همان دم که خنجر به حنجر رسید
اصل روضۀمحرم اینه: ....
تو را پیر ها با عصا میزدند

چرا؟ ....
برای رضای خدا میزدند
ای آقام ای ... حسین ..... مدد بگیر برای عزاداری برا اربابت ...از مادرش فاطمه ، یازهرا .... ای خدا فرج امام زمان مارا برسان ...

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 296 زمان : نظرات (0)

صَلی اللَّهُ عَلَیْکَ یا اَباعَبدِالله

قدرِ خودتو بدون ، اومد خدمت امام صادق علیه السلام عرضه داشت : آقاجان جدِ شما ابی عبدالله الان کجاست؟حضرت فرمود : جثه ات خیلی کوچیکِ اما سوالت خیلی بزرگه بدنِ مطهرِ جدم کربلاست،اما روحِ بزرگِ اون حضرت در یمینِ عرش خداست ، کنار جد و پدر و مادر و برادرش ....اما چون سوال کردی بهت میگم ، ازبدنش گفتی ، فرمود: میدونید نظر جدم با کیه ؟ گفت نه آقا . فرمود : به دو موضع نگاه می کنه ، یکی به زُوارِش ، یکی هم به گریه کن هایِ مجالسشِ ... ابی عبدالله داره نگات میکنه ها ...امام صادق میفرماید ... وقتی گریه کن ها دورِ هم برای جدِ غریبِ ما اشک میریزن ، ابی عبدالله برای اونا طلبِ استغفار میکنه  از عرش خدا ... میفرماید : مادر تو هم بیا برا گریه کن هایِ من طلبِ استغفارکن ، بابا تو هم بیا ، پیامبر و امام حسن همه طلبِ استغفار میکنند ... بعدحضرت می فرماید : اگه گریه کن من بدونه چه اجر و پاداشی خدا براش گذاشته ، شادیش از اندوهش بیشتر میشه ... لذا برا همینِ وقتی میای تو مجلسِ ابی عبدالله ، میری بیرون احساسِ فرح داری ، شادی ...حالا قرار ابی عبدالله نگات کنه ، مادرش دعات کنه ، یه جوری سلام بده که دلِ مادرشُ بدست بیاری .

صَلی اللَّهِ عَلَیْکَ یا سَیدنا الغَریب یا اباعَبدِالله

صَلی اللَّهِ عَلَیْکَ یا سَیدنا الغَریب

صَلی اللَّهِ عَلَیْکَ یا سَیدنا المَظلوم

صَلی اللَّهِ عَلَیْکَ  یا سَید العَطشان

تو این سلام مادرش هم باهات همراهِ تا میگی سیدالعطشان ... صدایِ نالۀ مادرش بلند میشه ... هی به سینه می کوبه صدا میزنه: بُنَیَّ قَتَلُوکَ عَطشانا ...

در مسلخِ کوفه ست پیغام آورِ تو

دلواپسم کرده سرانجام سَرِتو

بد خِجلتم دادن پیش مادرِ تو

این زخم ها هم گشته بامن مضطرِ تو

 اینجا طلبکار ست تیغ از حنجرِ تو

برگرد وضعِ مردمِ کوفه وخیم ست

زنجیر سنگین،ریسمان سختُ ضخیم ست

تفریحشان پَر کندنِ از یاکریم ست

فکرِ تمسخر کردن اشکِ یتیمِ ست

یک مشت چوبُ سنگ،خواهانِ سرِ تو

آهنگری ها تا اذانِ صبح باز ست

آماده با نیزه برایِ پیشواز ست

دستش برایِ پیرُهن بردن دراز ست

چشمِ امیدِ دختران بی حجاب ست

بر چادر و بر روسریِ دختر تو ...

اینجا طلبکار ست تیغ از حنجرِ تو

دلتنگیش را با شرارِ ننگ عوض کرد

با وعدۀ یک کیسه جو ، رنگ عوض کرد

جایِ گل و آیینه را با سنگ عوض کرد

حتی لباسش را برایِ جنگ عوض کرد

مرگ ست حکمِ جرمِ نهی از منکرِ تو

حالا مسلم میخواد برا ابی عبدالله روضه بخونه ، دیدن هی دست رویِ دست میزنه ، داره اشک میریزه ... بعضی ها بهش طعنه میزنن ، مسلم حال و روزِ یارایِ حسین  اینجوری؟ تا بویِ مرگ شنیدی داری گریه میکنی ؟ ...فرمود نانجیب من برا خودم گریه نمیکنم ، آخه من نوشتم حسین جان بیا ... دستِ زن و بچه ات رو هم بگیر بیا ... داره سه ساله شو میاره ... رباب داره با علی اصغر میاد ... آقا ...

نیرنگ کوفه اقتدارم را بهم ریخت

تیری سه شعبه روزگارم را بهم ریخت

آرامش تا پایِ دارم را بهم ریخت

فکرُ خیالی حالِ زارم را بهم ریخت

این فکر داره منو میکشه حسین ...

یعنی سپر دارد علی اصغر تو؟ ...

در خواب دیدم شرحه شرحه پیکرت را

آقا زبانم لال دیدم که سرت را

هر گوشه ای بر نیزه ها آب آورت را

بردن تکه تکه خانه اکبرت را

یه گله گرگ و پرسه در دو رو بر تو ...

برگرد آقا ، کوفه حالا نارفیق است

تیر و کمانِ حرمله خیلی دقیق است

زخم عمود آهنش کلا عمیق است

تاراجِ خیمه بسته بر حجمِ حریم است

دعواس از حالا سر انگشتر تو

حسین .... وای .....

ای بچه هایِ من فدای بچه هایت

کوفه کمین کرده برای بچه هایت

زجر است تنها آشنایِ بچه هایت

بازار اصلا نیست جایِ بچه هایت

آخر گناهی که ندارد دختر تو

لطفی و کن و پا در مسیر کوفه نگذار

ناموس خود را دور از این بلوی نگه دار

بسپار زینب را فقط دست علمدار

حتما بگو دوری کند در کوچه بازار

از چشم های هیز و هرزه،خواهر تو ...

حسین میا به کوفه کوفه وفا ندارد

کوفیِ بی مروت حجب و حیا ندارد

همۀاونایی که دست و سر میشکستن ، مسلمُ دعوت کنن به خونه هاشون مسلم رو رها کردن ... حالا تنها داره تو کوچه ها راه میره ... همه درهایِ خونه ها رو بستن ... درِ یه خونه ایستاده تشنه و گرسنه هست ، سر به دیوارِ این خونه گذاشته ، صاحبِ این خونه یه زنِ ، اما عوضِ همۀ مردایِ کوفه مردِ ...گفت : آقا مگه نمیبینی شهر شلوغه ، چرا برنمیگردی خونه ت ، الان زنُ بچه ات منتظرتن ، چشم به راهتن ...فرمود : مادر ، من تو این شهر غریبم ، کسی رو ندارم ...غریبی ؟ ... مگه از کجا اُومدی ؟ کی هستی؟ فرمود : من مسلمم ... پسرِ عقیل .... تا گفت مسلمم ، گفت مگه من مُردَم ، بیا تو خونۀ من ، تا صبح دورِ مسلم می گشت ... بماند با چه وضعی آقا رو اومدن از خونۀ طوعه بردن ... نانجیبا از بالایِ بام ها آتش رو سرش میریختن ... هر آتشی که رو سرش میومد میگفت وای زینب ... هر سنگی که به سرش میخورد ، میگفت آخ زینب ...یه روزِ دیگه هم این شهر خیلی شلوغ شد ... همه میگفتن یاللعجب ، علی انگار زنده شده ... صدایِ علی داره میاد ... وقتی نزدیک میومدن، میدین یه خانمی با دستایِ بسته رویِ ناقه ست ....اومدن گفتن عبیدالله ، زینبِ دخترِ علیِ اگه مهلتش بدی از زمان مسلم بدتر میشه ، حکومتت رو واژگون میکنه ... نانجیب گفت شما زینبُ نمیشناسید به اندازۀ من ... این خواهری که این طور با صلابت داره صحبت میکنه ، عاشقِ حسینِ ... چند روزِ داداشُ ندیده ... برید بگید نیزه داری که سر حسین رو حمل میکنه سر و بیاره مقابلِ ناقه ای که زینب سواره ....هنوز حرفاش تموم نشده ، یه وقت دید صدایِ قرآن داره میاد ... سرش رو بالا برد دید سرِ خون آلوده داداشش بالایِ نیزه هست ... گفت داداش هرچی به زینب گفتی باور کردم .....گفتی تو رو میکشن منو اسیر میکنن ... بچه هامون و می کُشن .... اما باور نمیشد یه روز سرِ خون آلوده تو بالا نی ببینم ...

این تویی بالایِ نی ، ای آفتابِ فاطمه

یا شده خورشیدِ گردون در زمین نازل حسین

ای حسین جان.....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 433 زمان : نظرات (0)

خوب نیگا کن،که داره بارون می باره

آقایِ من مهدی دیگه خواب نداره ...

آسمون و زمینُ غصه می گیره

مادرشم پیرهَنِ خونی میاره ...

 دنیا پُر از غم شد

پشتِ فلک خم شد

ماهِ محرم شد ....

همه امیدم همین چِشایِ تَرمه

سایۀ این نور یه عمرِ رویِ سرمه

لباس مشکی هدیۀ مادرمه ...

رفقا ، اومد فصصلِ عاشقی ... روزا و شبایی که منتظرش بودید رسید ... دیگه ان شالله تو این دهه براش بمیریم ...

همین که روضۀ عطش رسید به سر

انگار یه خانوم ایستاده پهلویِ در

تا بوده رسم روضه ها این بوده که

مادر بیاد برایِ مجلس پسر ...

روضه بخون مادر

از بوسۀ حَنجر

از پیکرِ بی سر ...

راسته میگن تو قتلگاه رسیدیُ و ...

با قامتِ خَمت همش دویدیُ و ...

جسارتِ شمر و سنان و دیدیُ و ...

شبِ اولیِ بریم مدینه ببینیم چه خبره ... بشینیم پایِ حرفایِ امیرالمومنین  ...

یه عده بی حیا با هیزم اومدن

نامردما خونَمونُ و آتیش زدن ...

 مثلِ در خونه دلم شعله ورِ

تمومِ زندگیِ من پشتِ درِ ....

سوخته همه خونه م

ابریه بارونَم

ماتُ و پریشونم ...

آتیش گرفتم از سوزِ آهت فاطمه

داری میسوزی تو قتلگاهِت فاطمه

خانوم خونه م چی بود گناهت فاطمه

ایشاالله هیچ مادری رو جلو بچه هاش نزنن ....

تو ازدحام جلو چشام تو رو زدن

پیشِ نگاهِ بچه هام تو رو زدن ...

میریزه لاله از کنارِ معجرت

ردِ غلاف خنجرِ رویِ پرت ...

بازوت و شکستن الله اکبر ..

جلو  چشای تو

دست من و بستن ...

صحبتِ یه خانومِ هجده ساله هستا ... صحبت از یه پیرِ زنِ نود ساله نیستا ...

میلرزه دستات تو موجِ سرد دلهوره

خاکایِ کوچه نقشِ غریبه چادرِ ....

رسیمان بستن ... دارن علی رو میکِشن ، میبرن ...فاطمه بینِ در و دیوار پشتِ در افتاده ...به قول بعضی ها نه بینِ در ، در کنده شده .... در نیمه سوخته رو پا بند نبوده ... بی ادبِ بی تربیت چنان به در کوبیده ، در کنده شده رو بی بی افتاده ... علی رو دارن میبرن .... صحنه یه صحنه ای بود علی رسید عبا از دوش برداشت .....وای ... مادرم ... وای ... مادرم ...چه کنم دهۀ عاشوراست ، فصلِ مردنِ عاشقاس ، الان نگم کِی بگم ..." خوش به حالت علی ، یه عبایی داشتی رو ناموسِت انداختی .... زینب اومد تو گودال ... گفت حسین جانم ....ندارم معجری ......

حسین ....

حسین جانم،حسین جانم،حسین جانم جانم جانم

 

تعداد صفحات : 10

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 44
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 615
  • آی پی دیروز : 610
  • بازدید امروز : 3,570
  • باردید دیروز : 4,076
  • گوگل امروز : 38
  • گوگل دیروز : 38
  • بازدید هفته : 3,570
  • بازدید ماه : 3,570
  • بازدید سال : 1,318,603
  • بازدید کلی : 19,824,431